نماد اخلاص و سعه صدر


 

نويسنده:عبدالرحمن جزايري




 
حدوداً يك ماه از شروع جنگ گذشته بود. بيست و چهار ساعت از سقوط خرمشهر به دست دشمن بعثي مي گذشت كه ستاد جهاد فارسي در آبادان وارد آن شهر شد. برهوتي از مقاومت در جزيره آبادان ديدم. مردم را ديدم كه با وانت ها و لباس هاي رنگي از باتلاق هاي شمال آبادان، بدون نظم و ترتيب خارج مي شدند. اغلب بار وانت ها برگ درختان نخل بود كه روي آن برگ ها زن و كودك نشسته بودند و هليكوپتر هاي عراقي، هر روز به اين مردم حمله مي كردند و با موشك، آنها را مي زدند و شب در راديوهايشان اعلام مي كردند كه امروز چند ستون از نظامي هاي ايران در شمال آبادان منهدم كرده ايم. اما در همين جزيره آبادان كه در محيط 175 كيلومتراست، در همان دو هفته اول متوجه دو نكته بسيار مهم شدم اول آنكه در بدو ورودم به آبادان از پل ايستگاه 7،متوجه شدم كه علف هاي موجود در باغچه بلوار ورودي شهر تكان مي خوردند فوراً پياده شدم علف ها را کنار زدم و پرسيدم، «شما كه هستيد و اينجا چه كار مي كنيد؟» عده اي جوان آبادان را ديديم كه گودالي كنده اند و تعدادي ديلم همراه خود به درون گودال برده اند. آنها گفتند كمين كرده ايم كه اگر تانك هاي عراقي آمدند، با قرار دادن اين ديلم ها در داخل اين تانك ها، آنها را از كار بيندازيم. دوم دو تك درخت تناور سبز در اين جزيره ديدم. يكي آنكه نماز جمعه بدون استثنا و در هر جمعه، در شهري كه دشمن سعي داشت آن را همچون خرمشهر به تصرف در آورد، اقامه مي شد. و اينكه هر صبح و غروب، نماز جماعت در يكي از مساجد اقامه مي شد. و اينكه هر صبح و غروب، نماز جماعت در يكي از مساجد اقامه مي شد و عده اي جوان وحتي پيرمردهاي آبادان، در اطراف امام جمعه و جماعت شهر، آيت الله جمي، حلقه مي زدند تا انسان هائي هر كدام سعي مي كردند گره اي از كار مردمي كه در شهر مانده بودند، باز كنند. كميته ارزاقي به پا كنند گروه جمع آوري زخمي ها و شهدا را تشكيل دهند و هر چه از دستشان بر آيد، آن كنند. محل انجام نماز جمعه پيوسته توسط ضد انقلاب به صداميان مي رسيد و آنها هم محل نماز جمعه را كه هفته اي يك يا دو هفته يك بار عوض مي شد، بمباران مي كردند و در همين نمازهاي جمعه ده ها شهيد مجروح به بارگاه پروردگار هديه شد.
مهم تر از همه اينكه آقاي جمي خود را مسئول حفظ وحدت نيروهاي گوناگون كه آن روزها در آبادان مستقر شده بودند، مي دانست و به اين رسالت خود، با سعه صدر و با شگردي كه خاص خود او بود، جامه عمل مي پوشاند و با اطمينان كامل مي توانم بگويم كه اتحاد و انسجام نيروهاي مستقر در آبادان كه باعث عمليات حفظ آبادان به مدت 17 ماه و عمليات ثامن الائمه، پاك شدن شرق كارون از لوث وجود عراقي ها و مهم تر از همه علميات بيت ا لمقدس و آزادسازي خرمشهر مرهون مديريت، اخلاص، سعه صدر و علي وار زندگي كردن اين مجاهد في سبيل الله بود.
روزي در بحبوحه عمليات بيت المقدس به من خبر رسيد كه دو نفر از فرماندهان جوان با هم به مخالفت برخاسته اند و هر يك، ديگري را تخطئه مي كند. فورا روي تكه كاغذي به اندازه پاكت سيگار، نامه اي براي آقا جمي نوشتم كه،«بيائيد و به اين مصيبت پايان دهيد.» و ايشان از منزلش تا محل قرارگاه ما كه حدودا سي كيلومتر بود، با تن تبدار آمد و من در حالي كه به شدت از وضعيت بر آشفته بودم، به ايشان عرض كردم، «لطفا برويد و از اينها بپرسيد چه مرگشان است؟جوانان اين مرز و بوم خون مي دهند اينها را تكبر و خودخواهي، فراگرفته است.» ايشان به قرارگاه آن دو فرمانده امنيت و پس از چند ساعتي برگشت و خيلي ساده و راحت گفت،«ديگر مشكلي وجود ندارد به عمليات ادامه دهيد.»
بعد از پايان جنگ، روزي براي زيارت ايشان به آبادان رفتم. اختلاف در ميان صفوف مردم، او را رنج مي داد. از ايشان خواهش كردم اجازه دهند در مسجدي كه اقامه نماز مي كنند، چند كلمه اي با مردم سخن گويم. آيه آخر سوره فتح را خواندم و آن را باز كردم و گفتم كه وظيفه يك مسلمان اين است كه در مقابل كفار شدت عمل به خرج دهد و با خودي ها مهربان باشد. مسلمانان بايد به سان زراعت گندم روي پاي خود بايستد و از ريشه متحد و در مقابل تعدي متجاوزان، مقاوم و صبور باشد و پشت يكديگر بدهند و از خرد شدن ديگر مسلمانان جلوگيري كنند. بدون آنكه انتظارش را داشته باشم، از جاي بلند شد و مرا بوسيد و در آغوش گرفت كه، «جانا! سخن از زبان ما گوئي.» و خداوند كه وعده داده است بر درجات مجاهدين، روز به روز مي افزايد، بر درجات وي نيز بيفزايد والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
درباره اخلاق و رفتار آيت الله جمي بايد بگويم كه اولا در جمع طوري حضور پيدا مي كرد كه اگر عبا و عمامه نداشت، كسي نمي دانست در آن ميان، چه كسي آيت الله جمي است.مصداق كامل حديث مستند كه هرگاه بيگانه اي به مسجد مي آمد، براي تشخيص پيامبر از ديگران مجبور بود سئوال كند كه پيامبر، كدام يكي است. ثانيا در جزيره آبادان اقوام و اقشار مختلفي زندگي مي كنند اعراب بومي، كارمندان شركت نفت، كارگران شركت نفت، كارمندان دولت، مهاجريني كه از تمامي استان هاي ايران در ادوار مختلف به آبادان آمده اند. ايشان در برخورد با هيچ يك از آنها، حتي فرماندهان بزرگ نظامي، هيچ گونه تبعيضي قائل نمي شد؛ گويي كه مي خواست مصداق كامل،«المؤمنون اخوه» را در جامعه و عملا به ظهور برساند. ثالثا در تمامي ايامي كه در آبادان زير بمباران بود يا جنگ تمام شده بود ؛ او هم مثل يك نيروي معمولي سپاه پاسداران از يك جيره غذايي استفاده مي كرد و بنده كه در مواردي هنگام صرف غذاي ايشان حضور داشتم. مي ديدم كه هيچ مخلفاتي در سفره او نيست و سفره اش به جز قاتق و نان، چيزي ندارد. رابعا هنگامي كه اطرافيان ايشان، به خصوص هنگامي كه اطراف خانه شان به موشك هاي عراقي بسته مي شد به ايشان مي گفتند اجازه بدهيد براي شما سنگري نصب يا ساخته شود؛ ايشان مي پرسيد،«آيا براي همة مردم اين شهر سنگر ايجاده كرده ايد؟» خانه ايشان در سمت شمال با نيروهاي عراقي فقط سه كيلومتر و از سمت جنوب فقط چهاركيلومتر و از سمت غرب فقط پانزده كيلومتر فاصله داشت و يك خانه كاملا معمولي و حتي به قول بعضي ها از منازل كارگري شركت نفت هم كلاس پايين تري داشت و از هر گونه نماد و ابهت و تابلوهاي آن چناني و دفتر دستك هاي چشم پر كن مبرا بود. او مي خواست با اين برنامه اش اين فراز از آيه قرآن را ندا دهد كه انسان مؤمن جز از خدا نمي ترسد.
خامسا همان طور كه مي دانيد يكي از شرايطي كه پيامبر اسلام(ص) براي امامت جمعه و جماعت اعلام مي كرد اين بود كه امام بايستي از همة حاضرين در مسجد،با تقوا تر باشد. من كه ديده اي تيز بين براي تشخيص مردم از يكديگر دارم و كوچك ترين حركت مردم را با آيات قرآني مقايسه و آنگاه دربارة آنها قضاوت مي كنم؛ مي توانم رسما اعلام كنم كه در مسجد، از او با تقوا تر نشناختم. بايد توجه كنيم كه تقوا نه همين آرايش هاي ظاهري است كه بعضي بر خود مي گيرند؛ بلكه تقوا در قرآن مجيد طي 270 آيه معني مي شود و در آيه هاي فراواني از قرآن، ريا براي ابراز تقوا مذموم است.
سادساً به راستي اگر در آبادان هنگام جنگ بخواهيم مصداقي از اين آيه سوره هود كه مي فرمايد،«آنگونه كه دستور دادي (اي پيامبر) براي اجراي فرمان خدا در روي زمين استقامت كن و آنان كه با توأند نيز بايد چنين كنند.» پيدا كنيم، چه كسي مي تواند كه هم شأن او در اخذ اين درجه الهي (رهرو راه مستقيم) باشد. مطمئنا چنين كسي را نخواهيد يافت.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 23